نویسندگی
_
نگارش در تاريخ سه شنبه 19 دی 1391برچسب:فرش سپید,شیش تاییا, شبکه دو, توسط طرفدار اصیل شیش تایی

نویسندگی ۹۰ درصدش ادا و اطوار نویسندگیه، ۹ درصدش پشتکار و یک درصد هم شانس که اگه خدا نده، کاریش نمیشه کرد! کلا باید قیافه تون اول شبیه نویسنده ها باشه، بعدش به فکر نویسنده شدن بیفتین…

آبراهام لینکلن گفته که من وقتی راه میرم فکرم دراز میکشه و وقتی دراز میکشم فکرم راه میره! یعنی کلا شما وقتی میخوای فک کنی و بنویسی، دراز بکش! اصن واسه همینه که اکثر نویسنده ها یه نیمچه شیکمی هم دارن کلا!

بر همین اساس، ترومن کاپوتی توی تختش، دراز میکشیده، (کاملا مستنده حرف ها) یه دستش به لیوان و یه دستش به قلم بوده… می نوشته. حالا اینکه کاغذ رو چطور نگه میداشته دیگه به خودش مربوطه! نوشیدنی هاشو هم هر چی به سمت شب میرفته، از قهوه به سمت چای نعناع تغییر میداده.

برعکس این ژانر، فیلیپ راث، در حین راه رفتن مینوشته. طبق گفته های خودش به ازای هر صفحه ی داستانش، نزدیک یک کیلومتر راه میرفته… خیلیه ها؛ به همین خاطر یه دفتر داشته چند کیلومتری خونه ش، هی مسیر رو پیاده میرفته، توی هر کورس سه چهار صفحه ای از داستانش رو مینوشته.

حد وسط این دو تا حالت هم توماس کلایتون ولف بوده که میخواسته وایساده بنویسه اما قدش خیلی بلند بوده و سقف خونه شون کوتاه، به یخچال و در و دیوار تکیه میداده، کجکی وایمیساده و می نوشته!

یه بنده خدایی هم بوده به اسم پو برانسون، که رمان اولش رو توی کمد نوشته! از اون عجیب تر دن براون بوده، که برای نوشتن یکی از کتاب ها، خودشو از سقف آویزون کرده که خون به مغزش برسه و دیدگاه هاش متفاوت بشه! (واقعی) بالاخره اینم یه راهه برای نوشتن دیگه… به ما چه؟ مگه ما اینجوری می نویسیم؟!

سر صبح یا شب نوشتن هم اختلاف نظر زیاده. سامرست موام اعتقاد داشته صبح آدم عاقل تر از شبه و واسه همین صبح ها مینوشته اما برعکسش ژرژ ساند شب تا صبح یه بند می نوشته، راس دوازده ظهر کات میکرده، مطالعه میکرده تا خوابش ببره… دوباره شب بیدار میشده ادامه نوشتن! (اون موقه گویا هنوز قرص خواب اختراع نشده بوده!) بالزاک هم ساعت ۵ بعدازظهر میخوابیده که خدمتکارش ساعت ۱ نصفه شب بیدارش کنه تا بلند شه کتاب بنویسه! ۷ صب یه دوشی میگرفته و میخوابیده تا ۵ بعد از ظهر! (زندگی سختی داشته در هر حال!)

جورج گیسینگ خیلی تیریپ مثبت و منظم، از ۸ صبح تا ۱۲ و از ۲ تا ۶ بعدازظهر مینوشته… سنگ از آسمون میباریده این بنده خدا راس ساعت شروع میکرده نوشتن و رمان سه جلدی خیابان نیوگراب رو هم همین جوری تمومش کرده

هرمان ملویل (نویسنده ی موبی دیک) از صب تا ۵ پشت میزش بوده… ولی هیچی نمیتونسته بنویسه… بعد ساعت ۵ تا آخر شب میرفته پیش دوستاش، ناتانیل هاثورن… اونجا هم هیچی نمینوشته فقط اونا رو از کار و زندگی مینداخته! بیست سال همین بساط بوده تا اینکه دیگه از ترس زنش، سال بیست و یکم رمان رو نوشته و تحویل داده!

کافکا تا داستانش تموم نمیشده نمیخوابیده… واسه همین خیلی از داستان هاش نصفه ست… انتونی ترولوپ از ۵ تا ۸ صبح ۱۰۰۰ کلمه مینوشته… ینی دقیقه ای ۱۷ کلمه! (رکورددار سرعت بودن ایشون)

کورت وونه گات صبح یه صفحه مینوشته… بعد تا شب انقدر اون صفحه رو بازنویسی میکرده (گاهی بدون تغییر) که اون صفحه بهش حس خوب بده… بعد میرفته سراغ صفحه ی بعدی! بدتر از اون فلوبر بوده که اول مینوشته… بعد دو روز تصحیح میکرده وکلی فکر میکرده که متنش قابل خوندنه یا نه… بعد فرداش توی بالکن خونه با صدای بلند میخونده که ببینه متنش گوش پسند هست یا نه… آخر سر هم که کتاب تموم میشده میذاشته کنار، چند سال بعد دوباره مینوشته! کتاب های تربیت احساسات و وسوسه سن آنتونی رو همینجوری چند سال بعد از نوشتن، دوباره بازنویسی و منتشر کرده! (روانی!)

برعکس همه ی اینا ایزاک آسیموف هیچوقت برنگشته که حتی خط قبلی نوشته ش رو اصلاح و بازنویسی کنه… بعله!

جی کی رولینگ جلد اول هری پاتر رو توی کافه نوشته… عادت و تیریپ برداشتن نبوده! چون به بودن با وشوهرش و بچه ش خیلی متعهد بوده، فقط صبح ها که بچه ش رو میبرده مدرسه، تا ظهر که از مدرسه برگرده، توی کافه ی نزدیک مدرسه هری پاتر رو مینوشته! اونم نه به خاطر کافه بودنش… چون پول نداشته خونه شون رو گرم کنه، صبح وسایل گرمایشی رو خاموش میکرده تا ظهر، میرفته توی کافه که گرم بوده می نوشته…

اگه این بخش رو دوس داشتین، فردا یه سری عادت های بامزه ی دیگه ی نویسنده های بزرگ رو هم براتون می گیم!
 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: